
Zabane Ghesseha | پادکست زبان قصهها Podcast
- 1) زبان قصهها (۲۴) – عضویّت در گروه ۹۹ – عشق بی پایان- – پادشاهی بود که در دربارش یه آشپز کار همیشه خوشحال کار میکرد پادشاه از وزیر باتدبیرش راز شادی اون آشپز فقیر رو پرسید که در جوابش وزیر گروه ۹۹ رو به پادشاه معرفی کرد – پیرمردی صبح زود از خونه اش بیرو...Show More 
- 2) زبان قصه ها (۲۳) – ۲۰ دلاری – گردنبند- -یه سخنران معروف در سالنی که حدود ۲۰۰ نفر جمعیّت داشت با یه اسکناس ۲۰ دلاری درس جالبی به حضار میده. -پدری هر شب قبل از خواب از دخترش میخواست که اگه اونو دوست داره اون گردنبند بدلش رو به پدر بده ولی ه...Show More 
- 3) زبان قصه ها (۲۲) – عشق تنها نیروی خلاق- استاد دانشگاهی از دانشجوهاش میخواد درباره ۲۰۰ نوجوون که در قسمت کثیف و پرجمعیّت شهر زندگی میکردن تحقیق کنن و پیش بینی خودشونو درباره آینده اونها بنویسند نتیجه این بود”هیچ شانسی ندارن” ولی بعد از ۲۵ سا...Show More 
- 4) زبان قصهها (۲۱) – صدای پای عشق- مردی که عاشق یه دختر جوون بنام «دویی» شده بود به همسرش پیشنهاد طلاق میده ولی همسرش براش یه شرطی میذاره و مرد هم قبول میکنه و اتفاقات جالبی میافته. 
- 5) زبان قصهها (۲۰) – آجر – تاجر و ماهیگیر- – مدیر جوانی با ماشین گرونش مشغول رانندگی بود که یه دفعه یه آجر با شدت به ماشینش برخورد میکنه وقتی ترمز میگیره میبینه که یه بچه اونجا ایستاده. – یه تاجر آمریکایی میخواد به یه ماهیگیر مکزیکی راهی ...Show More 
- 6) زبان قصهها (۱۹) - توله های فروشی - مدیر هتل- - پسر بچه ای وارد مغازه ه میشه که یه توله سگ بخره ولی از بین همه توله ها اونی رو انتخاب میکنه که میلنگیده - مرد میانسالی با همسرش در یه شب طوفانی وارد هتلی میشن که تمام اتاقاش پر بود ولی کارمند هتل ا...Show More 
- 7) زبان قصه ها (۱۸) – شبی برای رابی- رابی کلاس پیانو میره و معلمش اصلا ازش راضی نیست یه مدت کلاس پیانو نمیره تا اینکه درست روز کنسرت پیداش میشه… 
- 8) زبان قصهها (۱۷) – یک سوال فیزیک – داستانی کوچک با درسی بزرگ- – جواب بسیار سادهای که یه دانشجوی فیزیک دانشگاه کپنهاک به این سوال میده در نظر اول باعث رد شدنش میشه – کشتی غول پیکری خراب میشه و همه تعمیرکارا از تعمیرش عاجز میشن ولی یه تعمیرکار پیر میاد و… 
- 9) زبان قصه ها (۱۶) – چشمان پدر- پسر بچه ای عاشق فوتباله ولی به خاطر هیکل ضعیف و لاغرش همیشه روی نیمکت ذخیره ها میشینه تا اینکه پدرش از دنیا میره… 
- 10) زبان قصهها (۱۵) – ارزشش را داشت، آیا خدایی وجود دارد؟- – در جنگ جهانی اول یکی از سربازا از توی سنگرش میبینه که دوستش درست وسط میدان جنگ تیر خورده سرباز با اینکه خطر مرگ رو جلوی چشماش میدید تصمیم میگیره که به کمک دوستش بره… – آرایشگری بود که به وجود خد...Show More